آنام و طاهای من

اولين برف زمستاني

سلام . از اول هفته پيش اعلام كرده بودن كه تو اين هفته كاهش 20 درجه اي دما تو غرب كشور داريم من اول خو شحال بودم كه تازه تونستم يه پرستار پيدا كنم و بچه هام تو سرما نمي رن مهد اما همون اول هفته يعني شنبه پرستار كه خواهر طبقه بالايي بود گفت ديگه نمياد يك شنبه رو قرار بود شاهرخ بمونه خونه و نره اداره و فقط گفت يكي دو ساعت بيرون كارداره واسه همين ساعت 9.5آنام و طاها رو آورد اداره و كلي پسراي گلم شيطوني كردن آنام هي مي گفت زنگ بزن اتاق خاله شيرين من باهاش حرف بزنم بعد هي زنگ مي زد واسش شعر مي خوند سر جاي من هم دوتايي دعواشون شده بود . يكم هم  با هم اتاقيم تفنگ بازي كردن بعد هم من واسشون كارتون گذاشتم و طاها هم بالاي ميز نشوندم باهاش بازي ...
20 دی 1393

شب یلدا

شنبه شاهرخ سركار نرفت و قرار شد من از اداره برگشتم بريم شمال. وقتي اومدم خونه تا ناهار خوريم و جمع و جور كنيم راه بيفتيم ساعت 3.5 شد خلاصه طبق معمول آنام و طاها تو راه كلي شيطوني كردن و تو سر كله هم كوبيدن تا رسيديم خونه مامان مرضيه و مينو و عرشيا اونجا بودن بچه ها مشغول بازي شدن ما هم  مشغول حرف و وايبر بازي شديم. شب تا بخوابيم ساعت يك شد واسه همين صبح هم  ساعت 10.5 بيدار شديم مامان رفته بود بازار مينو هم ناهار آماده كرد بمنم هندونه شب يلدارو با كمك شاهرخ آماده كردم بعد از ناهار  حدود ساعت 4.5 من و مينو واسه خريد وسايل شب يلدا رفتيم بيرون سر راه رفتيم دنبال مرضيه اما مرضيه چون داشت درس مي خوند با ما نيومد ما تنهايي رفتيم اجيل...
6 دی 1393
1